دسته: اشعار

  • نان

    توسط

    در

    در بهار زندگی احساس چاقی میکنم  ‏با همه گرسنگی فکر سیری میکنم ‏پس که بد دیدم ز پیتزاهای ظاهر خوب خود ‏بعد از این بر تکه نانی سخت گیری می کنم

  • پروین

    توسط

    در

    آنکه خال سیه اش پایین است ‏دختر شهرک غرب پروین است ‏گرچه کس هیچ به پایش نرسید ‏هر چه خواهی لب اش شیرین است ‏دوستان به که ز لب یاد کنید ‏لب بی بوس لبی غمگین است

  • حفاظت شده: جرم

    توسط

    در

    هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

  • حفاظت شده: بخشش

    توسط

    در

    هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

  • سرباز بی سر

    توسط

    در

    یک طرف گردان و لشگر یک طرف سرباز بی سر یک طرف محراب و منبر یک طرف مسکین بی فر یک طرف ماهی و صیاد یک طرف طعمه سر دار یک طرف قاضی و شاکی یک طرف محکوم محجور در عجب ماند سردار ازل تا کجا این بی کلاهی ها به سر

  • ساده بین

    توسط

    در

    ما اسیر تیره رفتاری خویشیم مختصر در ساده انگاری خویشیم ما غلام کاهلان شیک پوشیم ژنده پوش جاعلان کم فروشیم ما سیاهی لشکر بادیم و طوفان دم به دم در محضر امیال پوچیم کو کنام امن و بی درنده خویی کز برون اش می وزد باد به مویی کو سیاحت در وجود صلح جویی برکه…

  • گنه کار راست گو

    توسط

    در

    چه کردند با گنه کاری که میگفت راست بدار‌ش زدند و بریدند سرش راست راست نشستند و گفتند که او کافر است و یا عاشقی بی بر و پیکر است به خاکش کشیدند و از روی حسد گَزیدند و خوردند اش از روی قصد به امیال او قفل و مانع زدند به افکار او مُهر…

  • مست

    توسط

    در

    چنان مستْ اسیر دلم ای دوست که میخانه و پیمانه بر اوست چرا این همه حاشا و تماشا علاج غم من پیچش یک موست

  • زمستان

    توسط

    در

    زمستان بسر گشت و سرما برفت کویر دلم سبز گردید و غم ها برفت اسیر دلی گشتم و باز شد دری کز پی اش صد سر از ما برفت

  • نار

    توسط

    در

    دلم من نار میخواهد ز منقار طعام ام مانده در دست ات نهان،  یار بیا بشکن سکوت مرگبار ات سرِ ما مانده در بندت سرِ دار