Category: اشعار

  • کنارم باشی

    کنارم باشی و دستم به دستانت گره خورده خیالت باشد  آسوده و مرگ ات تا ابد مرده نباشی ساکت و رنجور و باشی عاری از هر غم نیازت ات بی نیازی و درونت شمع؛ افروخته

  • باطن

    ندانستی که پیچی و بینی بظاهر پسندی و خیزی تو داخل نبینی و گیری کمند اش به بهجت گزینی و قائل به رجعت نیایی که آوردگاه ات نبد جز سرابی

  • خانه امن

    بیا تا خانه ای سازیم که سقفش تا فلک باشد که بنیان اش من و تو، کودکانی بی کلک باشد بیا تا سایه ای دائم بیاندازیم بر این خانه که طفلی ساده و معصوم درونش تا ابد باشد بپاشیم رنگ شادی روی هر دیوار به پشت هر در اش شعر و طرب باشد زمینش را…

  • ترس

    من از خشت کج و معوج نمی ترسم من از قُرب میان خانه ها هرگز نمی ترسم نیم بیگانه با پیر زنی مسکین گرفته در بغل نانی و گوید زیر لب ذکر و سرش سنگین بسانی که بود لالایی خوابی ملال انگیز خدایا باز هم توبه… از ناکرده ها توبه من از سبزی و چاقو…