نویسنده: admin

  • آخرین سنگر

    پنجره را باز کردم و مثل همیشه صندلی قهوه ای پررنگ چوبی که هر وقت رویش بشینی صدای جیر جیر میدهد را کشیدم جلو. از جیب پیراهن سفید ام که از فرط گشادی به کفن میماند بسته سیگار را بیرون کشیدم و سیگاری آتش زدم. روبروی خانه ما، دو تا خانه چفت هم دیگر است.…

  • پایان بی آغاز

    این قصه بسر آمد و دیدار نشد این قائله سر آمد و گفتار نشد از خاطر من رفت خیال مست ات این فصل تمام و دل من باز نشد از دست برفت حسرت دستی و دلم در حسرت آن رفته گرفتار نشد رخصت نیامد و عرضم ناتمام ماند خاطر کنار رفت و دلم مبتلا نشد چون هیچ نشد قصیده ها مختصرند شعری که نداشت ابتدا، ابراز نشد

  • پدر

    که بود که دست مرا گرفت و راهم برد به کوچه های دراز و تنگ تارم برد که بود که مستانه رهسپارم کرد ز خوشه های محبت نثار جانم کرد دمی به مروت نگاه پاکم کرد به امتداد حضورش انتخابم کرد به باغ و برگ کلامش آشنایم کرد ز شاخه های وجودش استوارم کرد

  • دریا

    دیروز با شاعر قدم زدیم. رفتیم کنار یک دریا،  نه دریایی آبی تیره با موج هایی بلند و خروشان و نه آسمانی خاکستری که تنها جلوه نور درخشش لحظه ای صاعقه هایی است که عمرشان از عمر یک حباب در دل طوفان کم تراست،  بلکه دریایی نیلی و آرام با آسمانی آبی و اندکی سبز…

  • نان

    توسط

    در

    در بهار زندگی احساس چاقی میکنم  ‏با همه گرسنگی فکر سیری میکنم ‏پس که بد دیدم ز پیتزاهای ظاهر خوب خود ‏بعد از این بر تکه نانی سخت گیری می کنم

  • پروین

    توسط

    در

    آنکه خال سیه اش پایین است ‏دختر شهرک غرب پروین است ‏گرچه کس هیچ به پایش نرسید ‏هر چه خواهی لب اش شیرین است ‏دوستان به که ز لب یاد کنید ‏لب بی بوس لبی غمگین است

  • حفاظت شده: جرم

    توسط

    در

    هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

  • حفاظت شده: بخشش

    توسط

    در

    هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

  • سرباز بی سر

    توسط

    در

    یک طرف گردان و لشگر یک طرف سرباز بی سر یک طرف محراب و منبر یک طرف مسکین بی فر یک طرف ماهی و صیاد یک طرف طعمه سر دار یک طرف قاضی و شاکی یک طرف محکوم محجور در عجب ماند سردار ازل تا کجا این بی کلاهی ها به سر

  • ساده بین

    توسط

    در

    ما اسیر تیره رفتاری خویشیم مختصر در ساده انگاری خویشیم ما غلام کاهلان شیک پوشیم ژنده پوش جاعلان کم فروشیم ما سیاهی لشکر بادیم و طوفان دم به دم در محضر امیال پوچیم کو کنام امن و بی درنده خویی کز برون اش می وزد باد به مویی کو سیاحت در وجود صلح جویی برکه…