Tag: شعر نو

  • برابری

    برابری

    چگونه ممکن است  که مرغ ها پرندگان بر فراز رود ها به ارمغان بیاورند چگونه ممکن است که  سنگ ها  به اختیار خود  به سد راه های نیمه باز انتخاب گسیل شوند تو خود دلیل مشکلی  بدین سبب به حبس خود قفس نساز  به اختیار خود رها شو از قفس رها کن از قفس

  • بازی های قرن جدید

    در جهانی که برای قفس انداختن روباهی اشک میریزد تمساح مرگ فوج فوج کبوتر ها حتما بازیست بازی است کودک من نقاشیست رنگ است مثل رنگ قرمز که زیادی شده است میدهند دست منو تو مفتی تا بپاشیم به هم سرمان گرم شود بمب ها را بزنید خانه ها منتظر تخریب اند کودکان منتظر کشته…

  • لونا

    من در این خلوت خویش من در این غربت دور با خود اندیشیدم چیست در گوهر تو، که مرا بی پروا کرده است عاشق تو کودکی دیدم من پی بازیگوشی لحظه ها را به غنیمت شمرد کودکی دیدم من که درون اش ویدا همه اسرار وجود اش پیدا متحیر گشتم، که در این پیدایی نیست…

  • خیال

    با سر موهای خیس ات در آب میکشم طرحی قشنگ لحظه های شادی انقلاب خویشتن گوشه نرمی برای زیستن بر لب جویی نهالی کاشتن با سر مستی کلامی داشتن عشق معنا داشتن سازندگی در خیال خسته ام سودای پروازی بلندم آرزوست

  • ترس

    من از خشت کج و معوج نمی ترسم من از قُرب میان خانه ها هرگز نمی ترسم نیم بیگانه با پیر زنی مسکین گرفته در بغل نانی و گوید زیر لب ذکر و سرش سنگین بسانی که بود لالایی خوابی ملال انگیز خدایا باز هم توبه… از ناکرده ها توبه من از سبزی و چاقو…