با سر موهای خیس ات در آب میکشم طرحی قشنگ لحظه های شادی انقلاب خویشتن گوشه نرمی برای زیستن بر لب جویی نهالی کاشتن با سر مستی کلامی داشتن عشق معنا داشتن سازندگی در خیال خسته ام سودای پروازی بلندم آرزوست

من از خشت کج و معوج نمی ترسم من از قُرب میان خانه ها هرگز نمی ترسم نیم بیگانه با پیر زنی مسکین گرفته در بغل نانی و گوید زیر لب ذکر و سرش سنگین بسانی که بود لالایی خوابی ملال انگیز
Read More