که بود که دست مرا گرفت و راهم برد
به کوچه های دراز و تنگ تارم برد
که بود که مستانه رهسپارم کرد
ز خوشه های محبت نثار جانم کرد
دمی به مروت نگاه پاکم کرد
به امتداد حضورش انتخابم کرد
به باغ و برگ کلامش آشنایم کرد
ز شاخه های وجودش استوارم کرد
که بود که دست مرا گرفت و راهم برد
به کوچه های دراز و تنگ تارم برد
که بود که مستانه رهسپارم کرد
ز خوشه های محبت نثار جانم کرد
دمی به مروت نگاه پاکم کرد
به امتداد حضورش انتخابم کرد
به باغ و برگ کلامش آشنایم کرد
ز شاخه های وجودش استوارم کرد