نویسنده: admin
-
بازی های قرن جدید
در جهانی که برای قفس انداختن روباهی اشک میریزد تمساح مرگ فوج فوج کبوتر ها حتما بازیست بازی است کودک من نقاشیست رنگ است مثل رنگ قرمز که زیادی شده است میدهند دست منو تو مفتی تا بپاشیم به هم سرمان گرم شود بمب ها را بزنید خانه ها منتظر تخریب اند کودکان منتظر کشته…
-
در باب مدیریت مهندسی نرام افزار
به عنوان شخصی که از دوران نوجوانی کدنویس بودم و عاشق رایانه و کامپیوتیشن، هیچ وقت فکر نمی کردم در زمینه کاری به سمت مدیریت برم. اما در سال گذشته در برخورد با مدیر سابق خودم و مدیرانی که جاهای دیگه باهاشون آشنا شدم به این نتیجه رسیدم که متاسفانه افرادی با توانمندی پایین در…
-
یاد ایام
با تشکر از گوگل فوتوز که منو برد به خاطرات دور. به روزهایی که یک اکیپ بودیم سرخوش و سرمست. عاشق طبیعت و افتاده در دل رشته کوه های آلپ… کارمون این بود که هر شنبه، خروس خون صبح به جهد خودمون لبیک بگیم و در ظل گرما خودمون رو برسونیم به یخ های هیچ…
-
مرد شب
الان سال هاست که صبح ها چشمانم را باز میکنم، پتو را از روی خودم کنار میزنم، پاهای پرهنه ام را روی زمین سرد میگذارم و جسم نحیف ام را از تخت بلند میکنم. بی درنگ بسوی پنجره اتاقم میروم. پنجره را باز میکنم و موهای طلایی ام را به دست باد و آفتاب می…
-
آخرین سنگر
پنجره را باز کردم و مثل همیشه صندلی قهوه ای پررنگ چوبی که هر وقت رویش بشینی صدای جیر جیر میدهد را کشیدم جلو. از جیب پیراهن سفید ام که از فرط گشادی به کفن میماند بسته سیگار را بیرون کشیدم و سیگاری آتش زدم. روبروی خانه ما، دو تا خانه چفت هم دیگر است.…