به عنوان شخصی که از دوران نوجوانی کدنویس بودم و عاشق رایانه و کامپیوتیشن، هیچ وقت فکر نمی کردم در زمینه کاری به سمت مدیریت برم. اما در سال گذشته در برخورد با مدیر سابق خودم و مدیرانی که جاهای دیگه باهاشون آشنا شدم به این نتیجه رسیدم که متاسفانه افرادی با توانمندی پایین در شرکت های بزرگ دارن نیروی انسانی رو هدر میدن و در واقع یک هرم فاسد شکل گرفته که سر هرم کند و بی لیاقت است و بر اساس سابقه کار و ریش سفید و باند بازی بر این مسند تکیه زده. آدم یاد ضرب المثل معروف “کدخدای ده که مرغابی بود، وای بر آن ده که چه رسوایی بود” میافته. این شد که عزمم رو جزم کردم تا با چرخشی ریز، وارد این عرصه بشم. گرچه که طول تجربه مدیریتی ام به هشت ماه نمیرسه و خودم رو صادقانه دانش آموزی نوپا در این زمینه میدونم اما تجربیاتی کسب کردم که روزنوشت اشون خالی از لطف نیست. به نظر من ذات مدیریت یک امر کسبی نیست. این که یک نفر کتاب بخونه و بتونه مدیر خوبی باشه خیلی ممکن نیست. بیشتر اش برمیگرده به نوع نگاه و دید و شخصیت فردی افراد. مدیریت خونی است و فلسفی و آمیخته با روانشناسی و جامعه شناسی. اصول واقعی مدیریتی منابع نوشته شده روی کاغذ نیستند که بشه اونا رو مو به مو پیاده کرد بلکه ذاتی و فطری هستند. در رشته مهندسی، و البته مهندسی نرم افزار، نگه داشتن یک مهندس در بازار داغ کار امروزی کاری بسیار دشوار و پیچیده است. مهندس نرمافزاری که پیوسته از شرکت های دیگه پیشنهاد کار میگیره و حقوق های بالا و وسوسه انگیزی جلوی پایش قرار دارد خیلی تحمل ماندن در شرکتی که از مدیر اش راضی نیست رو نداره. برای نگه داشتن و بالا بردن بهره مهندسین نرم افزار، روش های نوینی لازم است و مسائل مادی خیلی تشویق کننده نیست. مدیر مهندسی در وهله اول باید از سواد علمی بالایی برخوردار باشه و بتونه از لحاظ علمی و تکنیکال، تیم خودش رو هدایت کنه. با اینکه یک مدیر نیازی به دانستن جزئیات نداره ولی باید بر کلیات اجحاف کامل داشته باشد. در کنار سواد تکنیکال، بها دادن به کارمندان و تشویق آنها به خودمختاری، خود رهبری، کار تیمی و ایجاد انگیزه برای پیشرفت کاری بسیار لازمه. افتادگی، پذیرش اشتباه، با دقت گوش کردن، در دسترس بودن و همراه بودن، تصمیم گیریهای قاطعانه در مواقع ضروری، رفع موانع و مشکلات کارمندان و دلسوز واقعی بودن از اصول قطعی و لازم هستند. در واقع مدیر برای کارمندان کار میکنه تا کارمندان بتونن به بهترین شکل در جهت اهداف شرکت کار کنند. وظیفه مدیر امر و نهی و تهدید نیست، بلکه راهنمایی و هدایت و هموار کردن راه برای بالا بردن بازدهی کارمند و کشف و شکوفایی استعداد های نهفته کارمندان است. البته این دشواری ها در مشاغل دیگه وجود نداره، مخصوصا در مشاغلی که بازار کار چندان تعریفی نداره میشه به راحتی با تهدید و امر و نهی بازدهی کارمندان را بالا برد اما مدیریت مهندسی نرم افزار داستان خودش رو داره و یک جورایی تافته جدا بافته است دست کم در آمریکا.