آنکه خال سیه اش پایین است دختر شهرک غرب پروین است گرچه کس هیچ به پایش نرسید هر چه خواهی لب اش شیرین است دوستان به که ز لب یاد کنید لب بی بوس لبی غمگین است
There is no excerpt because this is a protected post.
There is no excerpt because this is a protected post.
یک طرف گردان و لشگر یک طرف سرباز بی سر یک طرف محراب و منبر یک طرف مسکین بی فر یک طرف ماهی و صیاد یک طرف طعمه سر دار یک طرف قاضی و شاکی یک طرف محکوم محجور در عجب ماند
Read More
چه کردند با گنه کاری که میگفت راست بدارش زدند و بریدند سرش راست راست نشستند و گفتند که او کافر است و یا عاشقی بی بر و پیکر است به خاکش کشیدند و از روی حسد گَزیدند و خوردند اش از
Read More
چنان مستْ اسیر دلم ای دوست که میخانه و پیمانه بر اوست چرا این همه حاشا و تماشا علاج غم من پیچش یک موست
زمستان بسر گشت و سرما برفت کویر دلم سبز گردید و غم ها برفت اسیر دلی گشتم و باز شد دری کز هویس اش سر ها برفت
دلم من نار میخواهد ز منقار طعام ام مانده در دست ات نهان، یار بیا بشکن سکوت مرگبار ات سرِ ما مانده در بندت سرِ دار
بپاخیز و خیزش کن و یاد کن بورزش دل تنگ خویش شاد کن برای خودت باش و غم بر نگیر بگوشت بگیر پند و فریاد کن